محل تبلیغات شما

چهار حرف است.

اما سرشار از حرف.

دنیایی است زیر چادرش.

چادری که به رنگ پرستوی عشق است.

شاید.

دنیایی چروکیده.

دنیایی که با مهربانی اش بهم فهماند آفریده ی خداست.

فهماند آن همه احساس را از چه کسی به ارث برده است.

مادر !.

مادر چهار حرف است.

اما مادر بودن دنیایی از حروف.

مادر چتری است در هوای بارانی .

شاید هم.

کوهی در زمان بی پناهی.

این را در زمانی فهمیدم که رخش آسمان لرزه به جانم انداخت.

وقطره های کوچکی آغوششان را به سمت من باز کردند .

اما آغوشی دیگر بود که نگذاشت دست باران بهم برسد.

همان آغوشی که خودش در محاصره ی باران بود.

 اما آغوشش را از من دریغ نکرد .

در هوای سرد هاله ای از گرما شد.

شاید خودش تحمل کردن سرما و خیسی باران را بجان بخرد.

اما هرگز حاضر به عذاب کشیدن کودکش نخواهد شد.

چتر فرزندش میشود.

بدون آنکه در جستجوی چتری باشد.

شاید اگر در جستجوی چتر میبود.

دیگر نامش [مادر] نبود

یک آغوش چهار حرفی

بزرگی هایی با حسرت کودکی

بغض سکوتم شکست و این چنین...

مادر ,دنیایی ,شاید ,حرف ,چهار ,فهماند ,چهار حرف ,را از ,در جستجوی ,در هوای ,حرف است

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

در امتداد رسیدن